ویژگی یکتای MUJI وقتی به چشم می‌آید که مردم به فروشگاه‌های آن پا می‌گذارند؛ آن‌ها زیبایی محصولات، سلیقه‌ی به‌کاررفته در شیوه‌ی نمایششان و آرامش خود فضا را حس می‌کنند. به شخصه احساس می‌کنم مطالعه‌ی این موضوع و قطعاً، تحقیق روی خود برند MUJI کاملا ارزش خواهد داشت.تاناکا ایکّو، استاد هارا کِنیا بود. مردی که برایش احترام حتی بیشتری قائلم. ایکّو معرف مفهوم مدنظر بود اما هارا کِنیا در تبدیل تمام‌وکمال آن به واقعیت، گامی جلوتر رفت. هارا کِنیا به‌عنوان مشهورترین طراح ژاپن، استاد دانشگاه نیز هست و در حال حاضر، به عنوان مدیر طراحی و هم‌چنین مدیر بخش هنری MUJI خدمت می‌کند.
یک‌بار برای یکی از بیمارستان‌های زنان‌وزایمان ژاپن سازوکاری از نشانه‌های تصویری طراحی کرد که خیلی از آن خوشم می‌آید. نشانه‌هایی که در بیمارستان جهت‌ها را نشان می‌دهند، در پارچه‌هایی نخی پیچیده شده‌اند؛ اینجا بیمارستان زنان و زیمان است و استفاده از پارچه در این مضمون شما را به یاد نرمی و گرما می‌اندازد، محیطی که خشونت در آن جایی ندارد. البته استفاده از پارچه به عنوان ماده‌ی اولیه چالش‌هایی داشت چرا که پارچه‌ها به آسانی کثیف می‌شوند اما هارا از قبل برای این مشکل چاره‌ای اندیشیده بود: اگر نشانه‌ی پارچه‌ای کثیف شد، می‌توان آن را پایین آورد و شست. مصرف‌کنندگان متوجه سفیدی و تمیزی نشانه‌ها خواهند شد و از همین روی، حس خواهند کرد که می‌شود به این بیمارستان اعتماد کرد.چیزی که به‌مرور متوجه خواهید شد، این است که در پشت تمام طرح‌های خوب نگرشی وجود دارد که کم‌کم خود را آشکار خواهد کرد: نگرشی که اشیاء را با احساسات گره می‌زند. به آن‌ها اهمیتی می‌دهد که موجب رشد و پرورششان خواهد شد. دقت و حساسیتی خرجشان خواهد کرد که بی‌واسطه به چشم خواهد آمد. در نتیجه، کالاهایی صنعتی که هیچ رنگی از زندگی ندارند، می‌توانند به نشانه‌هایی از زندگی واقعی و نشانه‌هایی از احساسات انسانی تبدیل شوند. چنین نوعی از طراحی جذابیتی حسی به کالاهای مادی می‌بخشند که برای مردم احساس آسایش و خشنودی به دنبال دارد.

به باور من تنها شماری اندک از مردم دوران ما، کم‌کم «با بیزار شدن از کالاهای محبوب»، به اهمیت ارزش‌گذاری‌های متفاوت پی می‌برند. تنها لمس کالاهایی که از طراحی باسلیقه‌ای برخوردارند، مانند رطوبت‌سازی که پیش‌تر به آن اشاره کردم یا مجموعه مک‌بوک‌های اپل کافی است تا حسی شفابخش به آدم دست بدهد. کالاهایی که از رهگذر طراحی‌شان قدرت، نشاط، لطافت و برازندگی یا به عبارتی، دامنه‌ای از احساسات متفاوت را به نمایش می‌گذارند، به خودی خود برای مردم آرامش به ارمغان می‌آورند.

شورهای وسواس‌گونه‌ی مصرف‌کنندگان مدام در حال تغییر است. در دنیای طراحی، این مشکل را می‌توان با کمک دو رویه‌ی متفاوت در طراحی محصول بهبود بخشید؛ یکی تمرکز بر حس فنی کالا و دیگری تمرکز بر ایجاد حسی از زندگی واقعی. اگر به نحوه‌ی توسعه‌ی صنایع الکترونیکی مصرفی در عصر جدید توجه کنیم، می‌بینیم که در مقطعی مشخص از تاریخ که اقتصاد به سرعت گسترش می‌یابد و جوامع خیلی زود تغییر می‌کنند، تأکید زیادی بر «فناوری در اختیار فناوری صِرف» به چشم می‌خورد. کاربرد کالاهای الکترونیکی از نیاز واقعی زمانه‌شان جلو می‌زند و به نوعی، چشم‌اندازی اغراق‌آمیز از آینده به وجود می‌آورد. اما وقتی سودمندی قانون مور وضوح خود را از دست می‌دهد و موج مصرف‌گرایی فروکش می‌کند، سلیقه‌ی کاربر که بیشتر به سمت ویژگی‌های فنی متمایل بود، لطافت و ظرافت بیشتری پیدا می‌کند. چنین سلیقه‌ای به آن طرحی توجه نشان می‌دهد که فناوری موردنظر را به محصولاتی تولیدشده برای زندگی گره می‌زند.

به کلام ساده، رویه‌ی پیشین عاشق هیجان و مخاطرات کندوکاو در آینده است درحالی‌که رویه‌ی دوم تمرکزی درون‌گرا دارد و بیشتر به شناخت فردی تکیه می‌زند.
همچون آفرینش هر چیزی، تأسیس شرکت هم یک مسابقه‌ی ماراتون است و بیشتر کارهای آن به تنهایی انجام می‌شود. گاه‌به‌گاه، تشویق و توجه دیگران با شما همراه خواهد شد اما به‌طورکلی، با کوششی فردی روبه‌رو خواهید بود؛ واقعیتی که همان‌قدر در گام نخست وجود دارد که در پایان نهایی. آنچه در تمام مسیر پشتیبانتان خواهد بود و در حین تلاش، دندان‌هایتان را به‌هم خواهد فشرد، چیزی نیست جز شور و اشتیاق. هیچ چیز دیگری نمی‌تواند تا آخر مسیر دوام بیاورد.

ویژگی یکتای MUJI وقتی به چشم می‌آید که مردم به فروشگاه‌های آن پا می‌گذارند؛ آن‌ها زیبایی محصولات، سلیقه‌ی به‌کاررفته در شیوه‌ی نمایششان و آرامش خود فضا را حس می‌کنند. به شخصه احساس می‌کنم مطالعه‌ی این موضوع و قطعاً، تحقیق روی خود برند MUJI کاملا ارزش خواهد داشت.

تاناکا ایکّو، استاد هارا کِنیا بود. مردی که برایش احترام حتی بیشتری قائلم. ایکّو معرف مفهوم مدنظر بود اما هارا کِنیا در تبدیل تمام‌وکمال آن به واقعیت، گامی جلوتر رفت. هارا کِنیا به‌عنوان مشهورترین طراح ژاپن، استاد دانشگاه نیز هست و در حال حاضر، به عنوان مدیر طراحی و هم‌چنین مدیر بخش هنری MUJI خدمت می‌کند.
یک‌بار برای یکی از بیمارستان‌های زنان‌وزایمان ژاپن سازوکاری از نشانه‌های تصویری طراحی کرد که خیلی از آن خوشم می‌آید. نشانه‌هایی که در بیمارستان جهت‌ها را نشان می‌دهند، در پارچه‌هایی نخی پیچیده شده‌اند؛ اینجا بیمارستان زنان و زیمان است و استفاده از پارچه در این مضمون شما را به یاد نرمی و گرما می‌اندازد، محیطی که خشونت در آن جایی ندارد. البته استفاده از پارچه به عنوان ماده‌ی اولیه چالش‌هایی داشت چرا که پارچه‌ها به آسانی کثیف می‌شوند اما هارا از قبل برای این مشکل چاره‌ای اندیشیده بود: اگر نشانه‌ی پارچه‌ای کثیف شد، می‌توان آن را پایین آورد و شست. مصرف‌کنندگان متوجه سفیدی و تمیزی نشانه‌ها خواهند شد و از همین روی، حس خواهند کرد که می‌شود به این بیمارستان اعتماد کرد.

چیزی که به‌مرور متوجه خواهید شد، این است که در پشت تمام طرح‌های خوب نگرشی وجود دارد که کم‌کم خود را آشکار خواهد کرد: نگرشی که اشیاء را با احساسات گره می‌زند. به آن‌ها اهمیتی می‌دهد که موجب رشد و پرورششان خواهد شد. دقت و حساسیتی خرجشان خواهد کرد که بی‌واسطه به چشم خواهد آمد. در نتیجه، کالاهایی صنعتی که هیچ رنگی از زندگی ندارند، می‌توانند به نشانه‌هایی از زندگی واقعی و نشانه‌هایی از احساسات انسانی تبدیل شوند. چنین نوعی از طراحی جذابیتی حسی به کالاهای مادی می‌بخشند که برای مردم احساس آسایش و خشنودی به دنبال دارد.

به باور من تنها شماری اندک از مردم دوران ما، کم‌کم «با بیزار شدن از کالاهای محبوب»، به اهمیت ارزش‌گذاری‌های متفاوت پی می‌برند. تنها لمس کالاهایی که از طراحی باسلیقه‌ای برخوردارند، مانند رطوبت‌سازی که پیش‌تر به آن اشاره کردم یا مجموعه مک‌بوک‌های اپل کافی است تا حسی شفابخش به آدم دست بدهد. کالاهایی که از رهگذر طراحی‌شان قدرت، نشاط، لطافت و برازندگی یا به عبارتی، دامنه‌ای از احساسات متفاوت را به نمایش می‌گذارند، به خودی خود برای مردم آرامش به ارمغان می‌آورند.

شورهای وسواس‌گونه‌ی مصرف‌کنندگان مدام در حال تغییر است. در دنیای طراحی، این مشکل را می‌توان با کمک دو رویه‌ی متفاوت در طراحی محصول بهبود بخشید؛ یکی تمرکز بر حس فنی کالا و دیگری تمرکز بر ایجاد حسی از زندگی واقعی. اگر به نحوه‌ی توسعه‌ی صنایع الکترونیکی مصرفی در عصر جدید توجه کنیم، می‌بینیم که در مقطعی مشخص از تاریخ که اقتصاد به سرعت گسترش می‌یابد و جوامع خیلی زود تغییر می‌کنند، تأکید زیادی بر «فناوری در اختیار فناوری صِرف» به چشم می‌خورد. کاربرد کالاهای الکترونیکی از نیاز واقعی زمانه‌شان جلو می‌زند و به نوعی، چشم‌اندازی اغراق‌آمیز از آینده به وجود می‌آورد. اما وقتی سودمندی قانون مور وضوح خود را از دست می‌دهد و موج مصرف‌گرایی فروکش می‌کند، سلیقه‌ی کاربر که بیشتر به سمت ویژگی‌های فنی متمایل بود، لطافت و ظرافت بیشتری پیدا می‌کند. چنین سلیقه‌ای به آن طرحی توجه نشان می‌دهد که فناوری موردنظر را به محصولاتی تولیدشده برای زندگی گره می‌زند.

به کلام ساده، رویه‌ی پیشین عاشق هیجان و مخاطرات کندوکاو در آینده است درحالی‌که رویه‌ی دوم تمرکزی درون‌گرا دارد و بیشتر به شناخت فردی تکیه می‌زند.
همچون آفرینش هر چیزی، تأسیس شرکت هم یک مسابقه‌ی ماراتون است و بیشتر کارهای آن به تنهایی انجام می‌شود. گاه‌به‌گاه، تشویق و توجه دیگران با شما همراه خواهد شد اما به‌طورکلی، با کوششی فردی روبه‌رو خواهید بود؛ واقعیتی که همان‌قدر در گام نخست وجود دارد که در پایان نهایی. آنچه در تمام مسیر پشتیبانتان خواهد بود و در حین تلاش، دندان‌هایتان را به‌هم خواهد فشرد، چیزی نیست جز شور و اشتیاق. هیچ چیز دیگری نمی‌تواند تا آخر مسیر دوام بیاورد.